محل تبلیغات شما

سگ بینوا وبیچاره من

روزگار سختی درانتظار مان بود . زندگی را با چنگ و دندان حفظ میکردیم .خوشکسالی وحشتناک وبدنبالش  قحطی بدی سراغمان امده بود .نهتوشه  نه تنپوش ساده  نه تن و روان روبراه و سالم و نه راه پس و نهراه پیش داشتیم . نه روزگار سر سازگاری برایمان رقم زده بود . سرنوشت همه با بدختیبسختی گره خورده بود . نه قطره ابی و نه نم بارانی از اسمان منطقه فرو افتاده بود. نه جریان رودی نه اب برکه ی مانده بود . بقایای اب ها هم بو و طعم لجن گرفته بود. نه قطره ابی به زلالی اشک چشم انسال و ماهها راهی زمین شده بود . تاب و توان باخستگی  فرسایشی دمار از روزگارمان در اوردهبود . زمین خشک و بی حاصل بوته ها زبر و داندانه دار و سنگها خشن و بازدارنده سرراهمان سبز شده بودند . روزگارمان با نا امیدی و دلسردی روبه فزاینده ای نا سازگارکشیده شده بود . لباسها مندرس و تاب و توان و تحرک کم بود . در نیمه بهار تنها بایک کوله توبره ای در گذرگاه سخت گذر ایلی به همراه گله پا در مسیر و چند منزل عقبتر از کوچ و یورد  همچنان بی رغبت و نالانبه ادامه سفر خود میپرداختم . شادی بکلی از دل و جان رخت بر بسته بود . تنها دارییام همان کوله توبره  ای بافت ایل از جنس موبا دو گلبوته پشمی رنگی اویزان در دو پهلو بود که با وجود کمی اب و نان هنوز هم بردوش خست ام سنگینی میکرد . دشت مابین دو کوه شمشیری مانند بی انتها و راه درازبدنبال ایل دور از هر فااصله ای که فکرش را کنی عقب افتاده بودم . تنها یار باوفای قدیمی همراهم سگ زرد گله پا بود . او هنوز وفاداری خود را از من دریغ نکردهبود و پا به پایم و در کنارم راه بیابان گم شده در صحرا را با خستگی مفرط وضع وحالی بهتر از من نداشت و منتطر قدمهای سست و بی اراده من بود همچنان گرسنه و خستهقرار بود تا ته دشت مرا همراهی کند . تشنگی هم فشار مضاعف بر پیکره موجودات دشتپیش رو اگر موجودی بود غلبه میکرد . گاهی بر خاک گرم و خشن تکیه میکردیم و دو نفرهمی نشستیم و بلند میشدیم و ادامه راه را در پیش میگرفتیم . چشمان عسلیش به من خیرهشده بود مبادا من از راه بیراهه بروم . او بیشتر و بهتر از من راه بلد و آشنا بهچم و خم راه و گذرگاه دایمی ایل اکنون فلاکت زده بود . نمی دانستم دوستم چه حال وروزی دارد و چه حسی  و احساسی شاید بهبدبختی و فلاکت من می اندیشید یا فکر کمک به من داشت . اما نمی دانست چگونه .میتوانست خسته بود خود را کنار بشد و یا توان دارد ذاه خود را از من جدا کند و پیسرنوشت دیگری برود . از محالات بود مرا رها سازد . در تشنگی و گرسنگی دم نمی زد .یک ضرب المثلی معروف است که میگوید : راه به رفیق خوش است حتی در درماندگی وبدبختی . گرچه ان رفیق یگ سگ وفادار باشد . کم کم اثار بلایای قحطی زده ایل پیشچشمن هر دو نمایان گشت لاشه مرده و زنده و در حال جان دادن با اخرین رمق خود بافئاصل مختلف با نقشهای ناراحت کننده و انهایی که زانو زده و مانده در راه از دوزپیش گرسنه و تشنه بازهم بیشتر و بیشتر کوچک و بزرگ پراکنده در مسیر راه و بیراههموجود بود چاره ای جز گذر نبود و الا ما هم به سرنوشت انها دچار خواهیم شد . بیمروت سگ با وجود گرسنگی چند روز لب به مردار و و گوشتهای ماهیچه ای بی صاحب و رهاشده  فراوان نمیزد . تا دودستی به او تعارفو اجازه میل داده نمیشد محال بود زبان در دهان بچرخاند و خوراک بخورد . ابدا امکانخوردن و نوشیدن در کار نبود . خاطره سالهای خوب و خوش گذران گذشته برای هر دو مابسیار آزار دهنده و حیرت آور بود .به  عجبعادت دست زده بود . از آن حیواناتی بود که سر در هر کاسه نمیکرد و کاسه لیس همنبود . قانع  صبور و کاسه صبرش بی اندازهبزرگ بود که به این راحتی لبریر شدنی نبود . نزدیک به سه روز و اندی شب و قسمتی ازروز را پا به پای من راه آمده بود . هر چه از ایل مانده بود از دام و چهار پا  به یمن موجودات ریز روی زمین بود که تا حالتوانسته بودند هم چنان به راه خود ادامه دهند و از گرسنگی و درماندگی باز نمانند .دامهای باقی مانده ار علفهای خشک و دانه های بدر نخور اطراف لانه گرد و دوارمورچگان بود که انهم با نزاع و جنگ و جدل سهم قوی ترها میشد و ته مانده ان هم بکارلیسیدن دامهای ضعیف بوده است . از رد جا مانده ازراف لانه ها که از تمیزی میشد حدسزد که چه غوغایی بر سر تصاحب و پاک خور کردن انجا بدیده می امد . برای برخی ازدامها فقط به منزله سدجوع بود و بس . با خود میگفتم خوش بحال مورچه های  خوشبخت که ان زیر زیر ها فعلا خبری از خشکسالیو قحطی ما انسانها ندارند . و توشه چهار فصل خودمان را اماده کرده اند و بدنبال ابو غذا ولو نیستند . هیچ جنبنده ای از جمله موری بیرون نبود . نکند یک وقتی انها هممشکل ما را دارند . بالا خره انها هم باید توش خود را مانند ما از روی زمین فراهمکنند .   

آخرین نسخه آب افتادن کیسه های پولی

از ورای قلعه های کهن در مسیر ایل باصری

صنایع دستی و لوازم ایلی

راه ,هم ,ای ,بی ,مانده ,زده ,بود که ,بود نه ,خود را ,از من ,شده بود

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بداغ اباد نوشته های یک معلم روستایی Julie's receptions ♤~BUNGOU_STRAY_DOGS~♤ dingbarene etprepobab باشگاه کوهنوردی سیمرغ وبلاگ نمایندگی حسنانی intibusri Ida's receptions nesadiwi